سلام.

1- هر چند که «کله‏شقی» صفت خوبی نیست،
اما کار کردن با آدم‏های کله‏شق هم خیلی بد نیست؛
چون لااقل می‏دونی موضع طرف معلوم و ثابته
و برای بهبود شرایط مجبوری فقط رو خودت حساب کنی.
تهش اینه که بخوبی و خوشی و بدون اتلاف وقت بی‏خیال طرف می‏شی.

2- خدا گیر راننده ناجور نندازتون.
بیچاره شدم.
راه نیفتاده وایساد که با کلی معطلی و ناز چایی بگیره.
چایی رو با یه دست گرفت و با دست دیگه مشغول روندن شد؛
باورم نمی‏شد که چطور می‏تونه هم دنده عوض کنه و هم فرمون بده.
اون هم چه دست فرمونی!
باور کنید یه پیچ ساده رو تو سه مرحله می‏پیچید!
ماشین‏های عقبی و کناری مدام بوق و چراغ حواله می‏کردن.
یه بار گفتم می‏خوای چایی رو من براتون نگه دارم؟
گفت نه... اونجایی که دیدی آروم می‏رفتم دست‏انداز بود.
بعد هم زد رو دنده‏ی گاز دادن.
فقط دعا می‏کردم که حداقل کسی رو ناکار نکنیم.
بعد برنامه شد سیگار کشیدن،
که البته بهترین جای مسیر بود.
قدم بعدی حساب‏رسی جیب مبارک بود،
صدر رو ول کرده بود و چسبیده بود به محتویات خزانه!
در انتها هم شروع کرد به باز کردن گرفتگی عضلات
با حرکات کششی از هر طرف ممکن.
خلاصه مصیبتی بود تا نزدیکی مقصد پریدم پایین.

حالا اگر تو مسیر رسالت- تجریش (قدس) یه سمند زرد گیرتون افتاد
دعا کنید که این بنده خدا راننده‏اش نباشه.

دوستان بزرگوار مثال‏های مشابهی از این رفتارها ذکر کرده‏اند.
(1، 2، 3 و 4)
خدا به همه‏مون صبر و انصاف بده.

یا علی

- - - - - -
1- فکر کنم به بی‏ربطی محتوای قسمت‏های متن عادت کرده باشید؛
باز هم می‏گم که 1 و 2 ربطی به هم ندارند.

2- بسی تشکر از نکته جناب «اسلامی»:
«در این موارد مثالی شما، یه چیزی خیلی به ذهنم فشار می‏یاره:

می‏دونید، به‏نظرم رسید که قضاوت تنها از آن خداست. و اون کارهایی که آقایون قاضی می‏کنند، فقط برای حفظ نظم جامعه و حل و فصل‏شدن مسائل در مقاطع کوچک است.

شما خودتون رو تصور کنید که روزی مثلا 16، 17 ساعت دارید رانندگی می‏کنید. باید یه پول مشخصی رو هم در یک روز درآورید. مثلاً ترافیک خاص صبحگاهی و عصرگاهی و خرابی ماشین و ... نباید در نتیجه هیچ تأثیری داشته باشه.

حالا سیگار کشیدن و چای خوردن و کش و قوس اومدن و ... به نظر شما چیز عادی نیست؟ می‏تونه اون فرد کار دیگری کنه؟

زندگی بعضی اوقات به بعضی‏ها خیلی سخت می‏گیره.

من نمی‏خوام از اون شخص خاص یا اشخاص مثالی تعریف کنم. اما می‏گم...

قضاوت خیلی سخته. ما باید جای خدا باشیم که همه‏ی عوامل و علل رو بدونیم و موجودات را به قیامت بکشونیم.»

3- پس ما می‏تونیم دو دیدگاه داشته باشیم: عامل و مخاطب.
مثال 1: من نباید «کله‏شق» باشم، ولی باید به کله‏شقی مخاطبم احترام بذارم و تعامل درستی باهاش داشته باشم.
مثال 2: من نباید کارم رو ضعیف انجام بدم، اما در مواجهه با آدم خسته مجبور به ادامه کار باید شرایطش رو در نظر بگیرم و یه طرفه قضاوت نکنم.
جمع‏بندی: خوبه خیلی وقت‏ها خودمون رو جای طرف مقابل بذاریم.
خوبه که در زندگی اجتماعی خیلی اهل قضاوت نباشیم.
خوبه که هر کاری رو به بهترین شکل ممکن انجام بدیم.

4- کلام جناب «رهسپار» هم کلیدی است:
«خدا کنه تو همین لحظه های پر مشکل و سخت اون کاری رو بکنیم که درسته
و بدونیم باید چه چیز رو به چه چیز ترجیح بدیم.
 و الا تو زمانیکه همه چیز بر وفق مراده درست زندگی‏کردن رو همه بلدن.
این حرفی که میخوام بزنم به هیچ وجه تایید شرایط بد اجتماع یا به خدا نسبت‏دادن اونها نیست،
ولی گاهی از اینکه تو اجنماع ... زندگی می‏کنم خدا رو شکر می‏کنم
و احساس می‏کنم شاید یه لطف بوده.
اینکه خدا منو شایسته مبارزه با شیطان دونسته
و مرد میدان‏های سخت.
البته خودم رو نمیگم، من نوعی منظورمه.»